بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 392
لطفا درباره کلمه مقدسه هو که اسم ذات خداست را به طریق استدلال علمی و آیات و احادیثی که در این باب نقل شده را توضیح مرحمت فرمایید و عبارت لنا مع الله حالات نحن هو و هو نحن و نحن نحن و هو هو نحن فیها هو ... این نقل که از کتاب الکلمات المکنونه است ص111 توضیح فرمایید آیا این کلام حدیث است و چه توجیهی دارد البته با ذکر سلسله سند و اگر نقل بی عقل است آیا از توهمات و شطحیات صوفیه است که هو که اسم ذات است چگونه ... الا قائل به وحدت وجود باشیم چون صوفیه هو یا علی را این گونه استفاده نموده اند؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : 1- کلمه مبارکه هو که اشاره به ذات مقدس الله است در ایات متعددی از قرآن به کار رفته است و یک نمونه ان آیه شریفه الله لا اله الا است . این آیه ی شریفه تمام مراتب توحید را در خود جمع نموده است. «الله » اشاره است به توحید اسمائی ، چرا که الله جامع جمیع اسماء الهی بوده ، همه ی کمالات اسمائی را به نحو وحدت داراست. توحید اسمائی آن است که تمام اسماء حقّ تعالی ، همگی در حقیقت عین یکدیگر و عین ذات می باشند. « لا اله الّا هو » اشاره است به توحید عبادی ؛ به این معنا که جز او شأنیت حمد و تقدیس و پرستش را ندارد.
حمد و تقدیس و پرستش همواره متعلّق کمال است و کمال محض کسی جز الله نیست. « هو » اشاره است به توحید ذات ؛ چرا که ضمیر هو در موجودی به کار می رود که وجودش یقینی ولی هویتش مجهول است ؛ و تنها ذات خدا است که وجودش یقینی می باشد ولی کسی را به درک کنهش راه نیست. « اللهُ لا اله الا هو » اشاره است به اینکه او در عین ظاهر بودن ، باطن است ؛ چون الله اسم ظاهر است و هو باطن آن ظهور است.
نیز اشاره است به اینکه او در عین بساطت و وحدت ذات ، جامع جمیع کمالات اسمائی می باشد ؛ و کثرت مفهومی اسماء ، موجب راهیابی کثرت در ذات او نمی شود. واژه ی «الحی » اشاره است به توحید صفاتی ؛ چرا که تمام صفات ذات خدا در حقیقت از حیات او ناشی می شوند. پس تمام اوصاف ذات خدا ، در حقیقت عین یکدیگر و همگی عین حیات و حیات او نیز عین ذات اوست. لفظ « القیوم » نیز دلالت دارد بر توحید در خالقیت و توحید افعالی و توحید در استعانت .
قیوم یعنی موجودی که قوام موجودات عالم به اوست و بی او هیچ موجودی نیز نمی تواند وجود داشته باشد. پس چون او تنها قیوم بالذّات است ، لذا او تنها خالق موجودات می باشد ؛ و تنها فاعل حقیقی و بالذّات اوست . همچنین از آنجا که افعال موجودات نیز از جمله ی مخلوقاتند ؛ پس تمام افعال مخلوقات نیز به نحو طولی از او است. بنابراین تا او نخواهد فعلی از کسی صادر نمی شود ؛ پس جز از او نباید امید یاری و استعانت داشت و جز او را نباید مؤثّر حقیقی دانست.
کلّ این عبارت (الله لا اله الا هو الحی القیوم )نیز بیان می کند که تمام مراتب توحید ، در حقیقت یک حقیقت واحده می باشند ؛ لذا ذات باری تعالی در توحید خود نیز واحد بوده ، منزّه از آن است که توحید او حقیقتاً مراتب و اقسام داشته باشد. پس همانگونه که اسماء و صفات او در مفهوم کثیرند ولی در حقیقت یکی و عین ذات می باشند ، مراتب و اقسام توحید او نیز در مفهوم و به اعتبار بشر کثیرند ، ولی در حقیقت یکی بیش نیستند ؛ یعنی یک توحید است که به اعتبارات مختلف ، اسامی گوناگون یافته است.
2- تعبیر : لنا مع الله حالات ....در منابع روایی به صورت های مختلفی بیان شده است .
مثلا در روایتی از زبان پیامبر –ص-چنین آمده است قَوْلُهُ ص لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ من با خداوند اوقاتی دارم که هیچ فرشته مقرب و هیچ نبی مرسل و هیچ بندهای که قلبش با ایمان آزموده شده تحمل آن را ندارد . بحارالأنوار 18 360 باب 3 این امرییانگر مقام فنای اولیای الهی در حق تعالی و بقای به او است که در زبان اهل کمال از آن به مقام احدیت و مقام محمدیه –ص- تعبیر می شود و این مضمون در دعاهای فراوانی از معصومین مانند مناجات شعبانیه و دعای عرفه شید الشهدا-ع- وارد شده است و مضمون آن مطابق با اصول و مبانی اعتقادی شیعه در مورد اولیای الهی و معصومین –ع- است .
مثلا در مناجات شعبانیه عبارت : الهی هب لی کمال الانقطاع الیک .... و نیز : الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک ...مضمون همین روایت را بازگو می کند . این مضمون در روایت معروف به قرب نوافل که در منابع معروع مانند کافی نقل شده نیز بیان شده است که می فرماید : و إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُه همیشه بندهى من بوسیله نمازهاى نافله بمن نزدیک مىشود در صورتى که کاملا بمن اخلاص دارد تا اینکه او را دوست دارم پس هر گاه او را دوست داشتم آنچه را که من مىبینم و میشنوم او هم مىبیند و مىشنود او بمنزلهى قدرت من است اگر از من چیزى بخواهد باو میدهم و اگر پناه بمن آورد پناهش مىدهم. : إرشاد القلوب إلى الصواب ج1 91 الباب الثانی و العشرون فی فضل صلاة اللیل ..... ص : 85 4- بنا براین این مطالب دقیق اموری موهوم و خرافی و ساخته ذهن صوفیه نیست بلکه در منابع معتبر ما و از زبان معصومین –ع- بیان شده است هر چند ممکن است عده ای در راه اهداف نادرست خود از آن سوء استفاده کنند .
3- مطالب مورد اشاره ای که در قالب اشعار در مدح امیر مومنان –ع- به کار می رود بیانگر مقام والای آن حضرت –ع- و فنای آن عبد حقیقی در ذات پروردگار و بقای یافتن او به آن ذات است که نمونه آن در روایات نیز وجود دارد مانند تعبیر : ممسوس فی ذات الله ، که در منابع روایی وارد شده و اشاره به مقام فنای آن حضرت در ذات باری تعالی دارد .
4- باید توجه داشت که این مقامات در پرتو بندگی و عبودیت حقیقی به دست می آید و با ادعای ربوبیت معصومین –ع- در تضاد و منافات است و معنای این گونه سخنان رسیدن آنها به اوج بندگی است نه این که آنها ردای ربوبیت و پروردگاری را پوشیده باشند .
5- در مورد وحدت وجود باید توجه داشت که این موضع معنای درست و معنای نا درستی دارد .
عقاید موحدین در این باب بر چند قسم است:
1-وحدت وجود و موجود: بدین معنی که جز ذات حق وجودی نیست و اشیاء جز خیال محض و سراب نیستند.این قول را غالب محققان از عرفا و حکما مردود دانسته و آن را به«الجهلة من الصوفیة»منسوب نموده اند.
2-وحدت وجود و کثرت موجود: بدین معنی که وجود منحصر در ذات حق است و دیگر اشیاء منسوب به وجود اویند و لذا به موجود بودن متصف می شوند، این قول ذوق التاله خوانده شده و از علامه دوانی است.
3-وحدت وجود در عین کثرت تشکیکی آن:بدین معنی است که سنخ وجود واحد است(در واجب و ممکنات)، اما درجات آن متفاوت می باشند.این قول مبنای صدر المتألهین در آغاز اسفار و مباحث وجود آن است.
4-وحدت وجود و موجود و کثرت مظاهر وجود: بدین معنی که جز حق متعال وجودی نیست و اشیاء جز ظهورات و جلوه های حق تعالی نیستند . این قول محققان عرفا و قائلین به وحدت وجود است و نیز مختار نهایی صدر المتألهین در مباحث علیت اسفار است که ایشان خود آن را بسیار مهم تلقی نموده و منشأ تحولات اساسی در مباحث حکمی دانسته است.
5- قول به کثرت وجود و موجود که یکی از آن امور متکثر، واجب الوجود و بقیه ممکن الوجودند. این قول متکلمین و تصور عموم مردم است.
با توجّه این مطالب باید دید که منظور گوینده از وحدت وجود و موجود چیست؟ چون هر کسی از این واژه ها معنایی را لحاظ می کند. امّا اکثراً عرفای راستین را وحدت وجودی و جهله ی صوفیه را وحدت موجودی می خوانند. چون عرفا موجودات را وجود نمی دانند بلکه آنها را مظاهر وجود می خوانند. لذا می گویند: وجود و موجود یکی است و آن ذات باری تعالی می باشد ؛ امّا ما سوی الله نه وجودند و نه موجود بلکه مظاهر وجود یا مظاهر اسماء الله می باشند.
امّا جهله ی صوفیه می گویند: وجود و موجود یکی است و آن هم خداست ؛ و آن وجود همین عالم می باشد ؛ یعنی کلّ عالم ، یک پیکر واحد بوده خدا است ؛ و موجودات، همگی اجزای خدا هستند. از این قول گاه با عنوان وحدت موجود یاد می شود و در مقابل قول عرفا قرار داده می شود. امّا باز عرض می شود که این واژه ها بسته به گوینده و نویسنده ، معانی گوناگونی می تواند داشته باشد ؛ لذا باید دید به کار برنده ی این واژه ها کیست و چه مبانی فکری دارد.
6- باید توجه داشت که تعبیر های عرفانی قابلیت حمل به صحت را به صورت فنی دارد ولی به طول کلی وارد شدن به این وادی نیازمند آمادگی علمی و نظری و عملی است و باید کتاب های فلسفی و عرفانی مربوطه مورد مطالعه و برسی قرار گیرد و گر نه احتمال لغزیدن و به خطا رفتن در این زمینه فراوان است .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید